آیه 87 سوره انبیاء
<<86 | آیه 87 سوره انبیاء | 88>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم).
و صاحب ماهی [حضرت یونس] را [یاد کن] زمانی که خشمناک [از میان قومش] رفت و گمان کرد که ما [زندگی را] بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی ها [ی شب، زیر آب، و دل ماهی] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم.
و «ذوالنون» را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم، تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه: «معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم.»
و ذوالنّون را، آنگاه كه خشمناك برفت و پنداشت كه هرگز بر او تنگ نمىگيريم. و در تاريكى ندا داد: هيچ خدايى جز تو نيست، تو منزه هستى و من از ستمكاران هستم.
و ذاالنون [= یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
ذا النون: راغب گويد: نون به معنى ماهى بزرگ است . امّا مجمع و صحاح و قاموس مطلق ماهى گفته اند . منظور از ذو النون حضرت يونس است كه ماهى او را بلعيد.
نقدر: قدر: به معنى توانايى و تنگ گرفتن است. در آيه معنى دوم مراد است. به معنى اندازه گيرى نيز آيد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»
و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمىبايست مردم را بخاطر سرسختىشان رها كرده و تنها بگذارم).
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «88»
پس (دعاى) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين، مؤمنان را نجات مى دهيم.
جلد 5 - صفحه 487
نکته ها
آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سالهاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت، سوار بر كشتى شده و به منطقهاى ديگر عزيمت نمود. در ميانهى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
يونس عليه السلام در آن تاريكىهاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس يونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى يافت.
در آيات 143 و 144 سورهى صافّات آمده است كه: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» يعنى اگر نبود كه او از زمرهى تسبيحكنندگان به شمار مىرفت، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مىگرديد.
پیام ها
1- در بيان تاريخ، هميشه از شيرينىها و موفّقيّتها سخن نگوييم، بلكه به حوادث تلخ و شكستها نيز اشاره كنيم. «وَ ذَا النُّونِ»
جلد 5 - صفحه 488
2- هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم. «إِذْ ذَهَبَ»
3- گاه يك حركت عجولانه، بدون حساب و بىاجازه، كيفر سختى را بدنبال مىآورد. «إِذْ ذَهَبَ- فَنادى فِي الظُّلُماتِ»
4- خداوند بر خيالات، افكار و گمانهاى ما آگاه است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
5- گاهى انبيا بر حوادث آيندهى خود آگاهى ندارند. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
6- يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مىكند. «مُغاضِباً- فَنادى»
7- گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمتها مىگردد. «الظُّلُماتِ»
8- در تحليل گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمهى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ»
9- اگر حركتها و حبّ و بغضها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
10- اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
11- دعايى كه در آن، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
12- تنزيه خداوند و اقرار به گناه، رمز نجات از مصائب و محروميّتهاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
13- تنها راه نجات، خواست و ارادهى الهى است. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ»
14- داستانهاى قرآن، يك واقعهى تمام شده نيست، يك جريان و سنّت دائمى است. «كَذلِكَ»
15- نجات اهل ايمان، يك سنّت و قانون خداوند است. «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
16- هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مىيابد. إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا ... كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 489
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87)
وَ ذَا النُّونِ: و ياد بياور اى پيغمبر صاحب ماهى را كه يونس بن متى باشد.
«1» سفينة البحار، ج 2، ص 485 به نقل از قصص الانبياء، و بجاى غدديا، «عويديا» آمده است.
جلد 8 - صفحه 431
إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً: زمانى كه برفت خشمناك بر قوم به جهت اصرار ايشان بر كفران و عصيان بعد از آنكه مدت بسيارى آنها را دعوت نمود ايمان نياوردند، وعده عذاب به ايشان داده و خارج شد.
در تفسير برهان- خلاصه روايت عياشى از حضرت صادق عليه السلام:
يونس بن متى در سن سى سالگى مبعوث، و سى و سه سال قوم را به توحيد دعوت نمود، و مشقات ناهموار را متحمل شد. ايمان نياوردند مگر دو نفر: يكى روبيل كه از خانه نبوت بود، و ديگر تنوخا عابد زاهد. حضرت ديد قوم مطيع نشوند، به درگاه الهى شكايت نمود كه مدتى است دعوت به ايمان نمايم قبول نكنند، و جز تكذيب و استخفاف چيزى نديدم، عذاب بر آنها نازل فرما.
خطاب شد: سبقت دارد رحمت من بر غضب من، اطفال را به گناه بزرگان عذاب نكنم. نوح عليه السلام مدت مديد بر آزار قوم صبر نمود، بعد از اتمام حجت دعاى او را مستجاب نمودم. يونس عليه السلام عرض كرد: من به سبب نافرمانى تو نفرين كنم. خطاب شد: تقدير و تدبير من، غير علم تو باشد، دعاى تو را در انزال عذاب مستجاب نمودم، روز چهارشنبه وسط ماه بعد از طلوع آفتاب اعلام كن ايشان را. خبر داد، او را تكذيب، و به عنف از شهر بيرون نمودند «1».
خلاصه چون بيرون آمد به حالت خشمناك بر قوم، فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ:
پس گمان برد، يعنى از او فعل كسى صادر شد كه گمان مىبرد آنكه تنگ نسازيم بر او هرگز راه را، يا گمان برد يونس كه ما تضييق و تشديد نكنيم بر او تكليف را.
قصص الانبياء- از حضرت صادق عليه السلام فرمود: خارج شد يونس عليه السلام در حالت غضبناك بر قوم، چون ديد معاصى ايشان را، تا سوار كشتى شد با قومى در دريا. ماهى بزرگ متعرض آنها شد براى غرق، پس سه مرتبه قرعه زدند آن جماعت، يونس عليه السلام گفت: مرا قصد دارد بياندازيد.
«1» حياة القلوب، علامه مجلسى، چاپ جاويدان، ج 1، ص 462- 459، باب 30، حديثى به همين مضمون با تفصيل بيشتر به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام آورده است.
جلد 8 - صفحه 432
چون او را گرفت، خداوند وحى فرمود: او را رزق تو قرار ندادم، نخور گوشت او را، پس گردش مىنمود در دريا «1».
تبصره- در بحار الانوار: از جمله سؤالات يهودى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام آنكه: زندانى كه گردش نمود اقطار زمين را با صاحبش؟
فرمود: آن ماهى بود كه يونس عليه السلام محبوس شد در شكم او، پس داخل شد در بحر قلزم، و از آن به بحر مصر، و از آن به بحر طبرستان، بعد به دجله غورا، بعد به زير زمين، تا رسيد به قارون كه در زمان حضرت موسى عليه السلام هلاك شد، و هر روز به قامت شخصى فرو مىرود.
حضرت يونس عليه السلام در شكم ماهى، تسبيح الهى و استغفار مىنمود.
شنيد صوت او (قارون) را. به ملك موكل خود گفت: كلام آدمى شنوم. خدا وحى فرمود به ملك، مهلت ده او را. پس قارون پرسيد: كيستى؟ گفت: يونس بن متى. پرسيد: شديد الغضب موسى بن عمران چه شد؟ گفت: هيهات وفات نمود. گفت: رءوف الرحيم هارون چه شد؟ گفت: وفات كرد. پرسيد كلثوم دختر عمران چه شد؟ يونس گفت: هيهات باقى نمانده احدى از آل عمران.
قارون گفت: «وا اسفاه على ال عمران» خداى تعالى بدين سبب امر فرمود به ملك موكل كه عذاب دنيا را از او برداشت «2».
حضرت يونس عليه السلام چون اين را ديد: فَنادى فِي الظُّلُماتِ: پس ندا نمود در تاريكيهاى شكم ماهى و دريا و شب. أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ: اينكه نيست هيچ معبودى مستحق پرستش مگر تو، تسبيح و تقديس مىكنيم تو را تسبيح و تنزيه كردنى از نقص و عجز، بدرستى كه بودم از ستمكاران بر نفس خود كه به مهاجرت مبادرت نمودم، يعنى به جهت ترك اولى كه آن توقف ميان قوم بود تا اذن تو به خروج من صادر شود، از ثواب آن محروم شدم، و به جهت اين تقصير و ترك ندب، نقص ثواب خود نمودم. از
«1» همان كتاب، ص 458.
«2» همان كتاب، باب 30، ص 457- 456؛ و فصل 7 از باب 13، ص 267.
جلد 8 - صفحه 433
جبائى نقل است كه درآوردن يونس عليه السلام در شكم ماهى، نه بر وجه عقوبت بود از جانب خدا، بلكه بر وجه تأديب بود بر ترك اولى.
تنبيه: برهان عقلى حاكم است به آنكه: رسولان تبليغات فرامين الهيه بايد معصوم از خطا و گناه باشند، تا اطمينان به كلمات آنها حاصل آيد، زيرا با احتمال صدور خطا و لغزش، سلب اعتبار و وثوق به آنان، و موجب نقض غرض خواهد بود. پس از ثبوت اين مقدمه عقليه، اعتراف به گناه و ظلم از انبياى عظام، مؤول مىباشد، زيرا ظلم معانى متعدد دارد: 1- گذاردن چيزى است در غير محل خود. 2- عدول از راه. 3- كم كردن چيزى. 4- ستم نمودن.
5- در فعل مكروه و ترك مستحب صادق است كه فعل را در غير محل مناسب خود قرار داده و عدول از پروردگار نموده و ثواب خود را كم كرده و ستم بر خود نموده كه خود را از ثواب محروم كرده.
تتمه: خلاصه فرمايش سيد مرتضى (رحمه اللّه) در تنزيه الانبياء آنكه:
كسى كه گمان نمايد يونس عليه السلام بيرون رفت به حالت غضبناك بر پروردگار خود به جهت نازل نكردن عذاب، هر آينه خارج شده از حد به سبب افترا و سوء ظن به انبياء. و كسى غضبناك بر پروردگار نشود مگر آنكه دشمن و جاهل باشد به حكمت الهيه، و اين نسبت سزاوار نيست به مؤمنين، چه برسد به انبياء مرسلين. و اقبح از اين قول سخن كسانى كه گفتهاند: يونس گمان نمود كه پروردگار قدرت ندارد بر او. نعوذ باللّه. اما غضب او بر قومش بوده به سبب بقاى بر تكذيب و اصرار بر كفر و نااميدى از توبه آنها و ظلم اطلاق شود به نقص ثواب، و كسى كه ترك مندوبى نمايد و حال آنكه اگر بجا مىآورد مستحق ثواب بود، جايز است اينكه گفته شود: ظلم به نفس خود نموده، و ايضا اعتراف به ظلم، غايت در خضوع و خشوع مىباشد «1».
«1» تنزيه الانبياء، ص 99، باب تنزيه يونس (ع) عن المعصية.
جلد 8 - صفحه 434
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (88) وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ (89) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ (90)
ترجمه
- و ياد كن صاحب ماهى را چون رفت غضبناك پس گمان كرد كه هرگز سخت نميگيريم بر او پس خواند در تاريكيها كه نيست خدائى مگر تو تنزيه ميكنم ترا همانا من بودم از ستمكاران
پس اجابت نموديم مر او را و نجات داديمش از اندوه و همچنين نجات ميدهيم گروندگان را
و زكريا را چون خواند پروردگارش را اى پروردگار من وامگذار مرا منفرد و توئى بهترين ارث برندگان
پس اجابت كرديم مر او را و بخشيديم باو يحيى را و شايسته كرديم براى او جفت او را همانا ايشان بودند كه ميشتافتند در كارهاى خوب و ميخواندند ما را از روى اميد و بيم و بودند براى ما خشوع كنندگان.
تفسير
- مصاحب ماهى حضرت يونس بن متّى است كه شرح احوال آن بزرگوار در سوره خودش گذشت و در اينجا اشارهئى بگرفتارى و سبب نجات او شده بمناسبت ذكر الطاف الهيّه نسبت بانبياء عظام كه سابقا بيان شد باين تقريب كه چون آنحضرت از دعوت قومش خسته و ملول و از ايمانشان براى طول مدّت مأيوس شد بر آنها غضبناك و خشمگين گرديد و از ميان آنها بيرون رفت با آنكه مأمور نبود باعراض از آنها و از آنجا هجرت نمود چون تصوّر ميكرد خداوند تنگ نميگيرد در روزى بر او چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده يا گمان ميكرد كه خداوند عقوبت نميكند او را بهجرت و اعراض از قوم چنانچه قمّى ره از حضرت باقر عليه السّلام نقل نموده و گفتهاند مقصود خداوند تشبيه حال او است بكسيكه اين گمان را داشته باشد چون بدون اذن الهى خارج شده بود و كسيكه چنين كارى ميكند مانند آنستكه چنين گمانى داشته باشد و الّا شأن او اجلّ از آنستكه اعتقاد باطلى داشته باشد ولى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام صادق عليه السّلام نقل شده كه خداوند يك
جلد 3 صفحه 573
چشم بهمزدن او را بحال خود واگذاشت و اين قضيّه براى او روى داد و بنظر حقير مانعى ندارد كه خروج، ترك اولى بوده و از او سر زده باشد مانند بعضى از انبياء كه ترك اولى نمودند و موجب آن حسن ظنّ بخداوند و اميد بكرم او بوده كه ممدوح است نه مذموم و خداوند هم از او مذمّت نفرموده و ابتلائش در شكم ماهى بعنوان عقوبت نبوده بلكه بمقتضاى حكم و مصالحى بوده كه در ابتلائات انبياء و اوليا است مانند حضرت ايّوب كه ذكر شد و غير او بلى اگر تصوّر فرموده باشد خدا قدرت بر او پيدا نميكند چنانچه بعضى توهم اينمعنى را نمودهاند تصحيح آن محتاج بتشبيه مرقوم است ولى اينمعنى از اصل درست نيست چون هيچ موحّدى چنين تصوّرى را نميكند چه رسد به پيغمبر و در روايات مفسّره بر خلاف آن تصريح شده كه بيان شد و چون آنحضرت در كشتى نشست و ماهى مأمور، او را بلعيد و در شكم او جاى گرفت و ظلمت شب و ظلمت دريا و ظلمت شكم ماهى كه مراد از ظلمات است بر او احاطه نمود و چندى توقف كرد كه سه روز يا هفت روز بود و تسبيح حيوانات دريا را شنيد متذكر شد كه بايد خدا را بخواند و خداوند را خواند و تسبيح و تقديس نمود و اقرار بگناه خود كرد و خداى متعال اجابت فرمود دعاى او را و نجات دادش از همّ و غم و اندوه چون ماهى او را بساحل انداخت و درخت كدو بر سر او سايه افكند چنانچه تفصيلش بيايد در سوره صافات انشاء اللّه تعالى و گناهش كه اقرار بآن نمود و گفت انّى كنت من الظّالمين ظاهرا همان هجرت بدون اذن بوده ولى در روايت عيون از حضرت رضا عليه السّلام بترك عبادتى كه عبارت از تسبيح او در شكم ماهى باشد تفسير شده يعنى من بخود ستم نمودم كه چندى در شكم ماهى بودم و تو فارغ نموده بودى مرا براى عبادت و ذكر خود و مشغول بآن نشدم و انصاف آنستكه جز امام نميتواند اين طور انبياء عليهم السلام را تنزيه و تقديس نمايد لذا بعد از اين بيان مأمون آنحضرت را دعا نمود و خداوند اين طور اهل ايمان را از همّ و غم نجات ميدهد كه بدل ايشان مىاندازد كه رو بخدا آورند و دعا كنند و تسبيح و تقديس نمايند پروردگار را با تضرّع و زارى و اقرار بمعصيت و گناهكارى چنانچه روايت شده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام صادق عليه السّلام با تفاوت الفاظ كه هر مهموم و مغمومى كه خدا را بخواند باين ذكر و تسبيح نجات مىيابد انشاء اللّه تعالى و مقصود
جلد 3 صفحه 574
لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من الظّالمين است كه بذكر يونسيّه معروف شده و ياد كن اى پيغمبر خاتم حضرت زكريّاى پيغمبر را وقتى كه از خداوند مسئلت نمود كه او را در دنيا منفرد يعنى بدون ولد نگذارد و پسرى باو عطا فرمايد كه وارث او باشد چنانچه در سوره مريم عليها السّلام ذكر شد با اشاره بآنكه اگر مصلحت نباشد كه چنين فرزندى باو عطا شود باكى ندارد چون خداوند بهترين وارثان است و اجابت فرمود دعاى او را خدا و باو بخشيد حضرت يحيى را و اصلاح فرمود حال زوجهاش را كه بروايت قمّى ره تا آن تاريخ حيض نميديد و آنزمان حائض شد و بگفته ديگران عقيم بود و ولود گرديد و اين پدر و مادر و پسر يا كليّه انبياء سابق- الذكر براى آن مشمول عواطف الهى شدند كه مبادرت ميجستند در اعمال خير و سبقت مينمودند در ابواب برّ و كارهاى شايسته و ميخواندند خدا را از روى رغبت در طاعت و ترس از معصيت نه براى رغبت در ثواب و ترس از عقاب چون اين قبيل عبادت مناسب شأن انبياء و لايق مدح خدا نيست زيرا از آن بعبادت اجيران و غلامان در بعضى از روايات تعبير شده چنانچه فيض ره تقريب نموده ولى بنظر حقير مناسب است چون خانواده حضرت زكريّا يا ساير انبياء مقامشان برتر و بالاتر از خانواده حضرت ختمى مرتبت كه اهل بيت عصمت و طهارت بودند نيست و خداوند در سوره هل اتى عمل ايشانرا تقدير فرموده با تصريح بآنكه از ترس عذاب قيامت بوده چون در مقام بيان داعى ايشان فرموده انّا نخاف من ربّنا يوما عبوسا قمطريرا فوقيهم اللّه شرّ ذالك اليوم و لقّيهم نضرة و سرورا و در اخبار و آثار، عمل بعضى از ائمه اطهار معلّل بدرك ثواب و خوف عقاب خدا شده خود ايشان هم نقل فرمودهاند با توجيه آن به اين كه اتيان عمل براى نيل ببهشت و امن از عذاب محبوب حبيب ايشان بوده پس عمل براى محبت بخدا بوده و آنچه مناسب مقام انبيا و اوليا است آنستكه عملشان براى محبت بخدا و اهليّت او براى عبادت و اطاعت باشد و بنابراين ممكن است گفته شود عمل انبيا و اوليا براى رغبت در ثواب و ترس از عقاب بوده و غير مناسب با مقام ايشان نيست و اينكه در بعضى از روايات از آن تعبير بعبادت اجيران و غلامان شده وقتى است كه بهيچ وجه براى خدا نباشد بلكه فقط باميد پاداش و ترس از عقوبت انجام شود مانند كسيكه معاملهاى بنمايد براى جلب
جلد 3 صفحه 575
نفع يا دفع ضرر و نظرى بطرف معامله نداشته باشد و اگر مقصود پاداش خدا باشد كه كاشف از مقام قرب است منتهاى مقصود اولياء حقّ است و اگر اتيان عمل براى شوق ببهشت و خوف از جهنم محبوب خدا نبود اينهمه در قرآن اوصاف بهشت و اهوال جهنم را ذكر نميفرمود و وظيفه انبيا و اوصيا را بشارت و انذار قرار نميداد با آنكه معلوم است فائده ذكر اينها آنستكه بندگان باين اميد و ترس كارهاى خوب را بجا آورند و از كارهاى بد بپرهيزند پس معلوم ميشود كه آوردن عمل باين اميد و ترس محبوب حقّ است و خدا ميخواهد باين جهت و غرض مردم كار كنند و بثمرات آن برسند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه رغبت آنستكه استقبال نمائى بباطن دو كف دست خود بجانب آسمان و رهبت آنستكه قرار دهى پشت دو دست خود را بجانب آسمان و قمى ره نقل فرموده يعنى ميخوانند ما را در حاليكه راغبان و راهبانند و بنابراين جمله و يدعوننا رغبا و رهبا در مقام بيان ادب دعا است و مستقلّ در معناى خود ميباشد نه آنكه بيان براى جمله سابقه باشد و ناظر بوجه عمل تا محتاج بتحقيقات سابقه شود و مؤيّد اينمعنى است آنكه رغبا بتحريك در لغت بمعناى طلب با سوز و گداز است كه مناسب با دعا است نه غرض از اتيان عمل كه بدوا ذكر شد و اين تنبّه براى حقير اخيرا از بركت روايت كافى از امام صادق عليه السّلام كه نقل شد حاصل گرديد خلاصه آنكه مراد ظاهرا آنستكه خانواده حضرت زكريا ميخواندند خدا را با سوز و گداز و ترس و بيم و در پيشگاه الهى خاضع و خاشع بودند و همه بايد اينطور باشند تا بسعادت نائل شوند و اين خصوصيّت در ايشان غير از سبقت در امور خيريه بود كه ذكر شد و از روايت منقوله ممكن است استفاده شود كه از آداب دعا آنستكه در موقع طلب عطا و رحمت كف دو دست بطرف آسمان باشد و در وقت خواهش دفع بلا و آفت پشت دو دست چون رغبت مناسب با عطا و رحمت، و رهبت ملايم با بلا و آفت است و در هر حال تذلّل و زارى لازم است.
جلد 3 صفحه 576
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَيهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَن لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظّالِمِينَ (87)
و ياد كن در كتاب صاحب ماهي را زماني که از ميان قوم بيرون رفت و يقين پيدا كرد که ما بر او تنگ نميگيريم، پس ندا كرد و خواند در ظلمات،
جلد 13 - صفحه 231
ظلمت شب، و ظلمت دريا، و ظلمت بطن حوت:
اينکه که نيست الهي مگر تو پروردگارا منزّهي از كلّيه عيوب و نواقص محققا من بودم از ظلم كنندهگان.
(وَ ذَا النُّونِ): يونس إبن متّي است، و نون اسم حوت و ماهي است و شرح حالش را خداوند در سوره و الصّافّات بيان ميفرمايد:
«وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرسَلِينَ إِذ أَبَقَ إِلَي الفُلكِ المَشحُونِ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضِينَ فَالتَقَمَهُ الحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ فَنَبَذناهُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ وَ أَنبَتنا عَلَيهِ شَجَرَةً مِن يَقطِينٍ وَ أَرسَلناهُ إِلي مِائَةِ أَلفٍ أَو يَزِيدُونَ فَآمَنُوا فَمَتَّعناهُم إِلي حِينٍ» آيه 139 الي 148 ده آيه.
و در سوره يونس ميفرمايد: «فَلَو لا كانَت قَريَةٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِيمانُها إِلّا قَومَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفنا عَنهُم عَذابَ الخِزيِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ مَتَّعناهُم إِلي حِينٍ» آيه 98.
و شرح حال يونس طبق حديثي که از علي بن ابراهيم از پدرش از إبن ابي عمير از جميل از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده، و حديث بسيار مفصل است خلاصه آن با توضيح مختصري اينکه که:
حضرت يونس مدّتي در ميان قوم دعوت فرمود و ايمان نياوردند فقط دو نفر به او ايمان آوردند يكي مليخا بود و ديگر روبيل، يكي عابد بود و ديگري عالم و چون يونس مأيوس شد از ايمان قوم در حق آنها نفرين كرد، بر حسب تقاضاي عابد و خداوند وعده فرمود که در فلان سال در فلان ماه در فلان روز عذاب نازل ميكنم و نفرمود که آنها را به عذاب هلاك ميكنم، حضرت يونس خبر داد قوم را و چون بايد مؤمنين قبل از نزول عذاب از ميان قوم خارج شوند چنانچه انبياء سلف خارج ميشدند.
حضرت يونس با عابد از ميان قوم خارج شد ولي هنوز امر به خروج نيامده
جلد 13 - صفحه 232
بود که مفاد:
(وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً) است، و نون اسم حوت يعني صاحب ماهي و غضب يونس از قوم بود که ايمان نياوردند.
(فَظَنَّ أَن لَن نَقدِرَ عَلَيهِ): و ظنّ در اينجا بمعني يقين است، و قدر بمعني تضييق است نه بمعني قدرت. زيرا بمعني قدرت كفر است يعني يقين داشت که ما بر او تنگ نميگيريم و مسئوليتي در خروج ندارد و الّا مسلّما اگر احتمال مسئوليت ميداد خارج نميشد و تقدير بمعني ضيق در قرآن داريم چنانچه ميفرمايد:
«اللّهُ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقدِرُ» رعد آيه 26. و نيز ميفرمايد: «وَ أَمّا إِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيهِ رِزقَهُ» فجر آيه 16. و چون خارج شد با عابد رسيدند به دريا كشتي عازم حركت بود و مشحون از جمعيّت که ميفرمايد: «إِذ أَبَقَ إِلَي الفُلكِ المَشحُونِ» تقاضا كرد که او را سوار كنند، رفت در كشتي و چون در وسط دريا رسيد حوت که به زبان ما نهنگ ميناميم آمد مقابل كشتي دهن باز كرد به طرفي که يونس نشسته بود يونس به طرف ديگر نشست حوت هم آمد به آن طرف كشتيبان گفت:
يك نفر آبق (فراري) در كشتي است بايد او را در دهن ماهي انداخت و الّا كشتي بر ميگردد و تمام هلاك ميشوند. حضرت يونس فرمود:
آن يك نفر من هستم اهل كشتي قبول نكردند چون آثار صلاح در او ديدند، بنا بر اينکه شد که قرعه زنند سه مرتبه قرعه زدند بنام يونس در آمد خود را انداخت يا او را انداختند در دهان نهنگ، خطاب رسيد به ماهي که ما او را طعمه تو قرار نداديم بايد او را نگاهداري كني.
(فَنادي فِي الظُّلُماتِ): سه ظلمت بود ظلمت شب، ظلمت دريا، ظلمت شكم ماهي.
(أَن لا إِلهَ إِلّا أَنتَ سُبحانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظّالِمِينَ): که معروف به ذكر
جلد 13 - صفحه 233
يونسيّه است و هر که بگويد از هر غمّ و همّي که دارد نجات پيدا ميكند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 87)- نجات یونس از آن زندان وحشتناک: این آیه و آیه بعد نیز گوشهای از سر گذشت پیامبر بزرگ «یونس» را بیان کرده، میگوید: «و ذا النون را به یاد آر هنگامی که خشمگین (بر قوم بت پرست و نافرمان خویش) از میان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان میکرد که ما (زندگی را) بر او تنگ نخواهیم کرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
او گمان میکرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتی ترک اولایی در این زمینه نکرده، در حالی که اولی این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوی خدا آیند سر انجام به خاطر همین ترک اولی او را در فشار قرار دادیم، نهنگ عظیمی او
ج3، ص186
را بلعید «پس او در آن ظلمتهای متراکم صدا زد خداوندا! جز تو معبودی نیست» (فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاک و منزهی، من از ستمکاران بودم»! (سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خود، میبایست بیش از این، ناملایمات و شداید و سختیها را پذیرا میشدم، تن به همه شکنجهها میدادم شاید آنها به راه آیند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم